جدول جو
جدول جو

معنی کر کوله - جستجوی لغت در جدول جو

کر کوله
چیدن چند دسته شالی در یک جا برای جلوگیری از نفوذ باران
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ وِ لَ / لِ)
مرکّب از: کرک، مرغ + آوله، صورتی از آبله، آبله مرغان در لهجۀ مردم قزوین. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ مَ)
دهی از دهستان شهرویران که در بخش حومه شهرستان مهاباد واقع است و 213 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(هَِ کَ لَ)
دختر شگرف اندام نیکوخلقت خوشرفتار بزرگ سرین. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، دختر چاق برجسته سرین و ابوعبیده گوید: الضخمه الاوراک. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
رودباری است دورنگ. (منتهی الارب). وادیی است بعیدقعر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان جرگلان بخش مانۀ شهرستان بجنورد. کوهستانی و گرمسیر است و 415 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
کرکوی. شهری است از نواحی سیستان و مجوسان در آنجا آتشکدۀ بزرگی دارند. (از معجم البلدان). رجوع به کرکوی شود.
- آتش کرکویه، آتش کرکوی. رجوع به کرکوی و سرود آتشکدۀ کرکوی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ کِ لَ)
مراد از آن مردمی هستند در طبرستان که غارت کنند بر وجه خفیه در عقب درختان و احجار و گودالها. بعضی گفته اند اصل آن کرکیل است یعنی شریر و مفسد طبرستان و بعضی گفته اند کرکیل معرب گول گیر است، یعنی غافل گیر. (از حاشیۀ ترجمه یمینی ص 295) : و لشکر عقب او پیاپی می رفت تا به حدود جرجان افتاد و خود را در میان مخارم و آجام آن نواحی انداخت و کراکلۀ ولایت دست به قتل و نهب آوردند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 295)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرکوره
تصویر کرکوره
دره ژرف
فرهنگ لغت هوشیار
غلیواج مرغ گوشت ربا زغن: تیری که هر کجا که یکی پشم توده دید حالی چو کور کور درو آشیان کند. (کمال اسماعیل)، (نرد) (یک یک تک تک) آوردن دو طاس که هر یک یک خال داشته باشد دو تک خال دو کور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشکوله
تصویر کشکوله
پارسی تازی گشته کشکول
فرهنگ لغت هوشیار
گوسفندی که گوش های آن کوچک است، آن که سخت ناشنواست، نخاله، زبان
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع زوار واقع در شهرستان تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
بالای تپه، روی بلندی
فرهنگ گویش مازندرانی
کپه ی خوشه های شالی
فرهنگ گویش مازندرانی
چیدن مخروطی شکل کپه ی برنج، پایان یک فصل کشت
فرهنگ گویش مازندرانی
ساقه های بازمانده پس از درو غلات، زمینی که هرساله و بدون
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع خرم آباد واقع در شهرستان تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
لانه ی مرغ
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کلاردشت در حوزه ی عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
پلک چشم
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو نر بسیار جوان
فرهنگ گویش مازندرانی
کوشش و تقلا، بز نر جوان، بز نر یک ساله، بز اخته شده
فرهنگ گویش مازندرانی